من تو این دنیا سه تا دوست دارم... خورشید، ماه و تو. اولی رو واسه
خودم دومی رو واسه شبام ولی تو رو واسه تک تک لحظه هام می خوام


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:55 | نویسنده : سعید |

حال من خوب است
خوب خوب
آنقدر خوب که گلویم امشب
مهمانی به راه انداخته
بغضم بدجور هوس رقصیدن کرده


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:52 | نویسنده : سعید |

حالا که رفتهــ ای، 
ساعتهــــا به این می اندیشم 
که چرا زنــــده ام هنـــوز؟ 
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم؟ 
خدا یادش رفته استــــــ مرا بکشــــد، 
یا تــــــو قرار استــــــ برگردی؟!


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:46 | نویسنده : سعید |

کاش می شد روی خط سرنوشت

روزهای با تو بودن را نوشت..

سرنوشت , ننوشت

گر نوشت , بد نوشت

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:43 | نویسنده : سعید |

بــــایــــد اعــــ❤ـــتراف کنــــــم




مــــ❤ـــن نــــیز گاهـــــــی





بــــه ستــــ❤ـــارگان آســــ❤ـــمان نگــــ❤ـــاه کــــرده ام




دزدانــــ❤ـــه !





نــــه بــــه تـــــــمامیــــ❤ـــشــ ــان ؛





تنــــ❤ـــها بــــه آنــــانی که شبــــ❤ـــیه تــــرند





بــــه چشــــ❤ـــمان تــــ❤ـــو ...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:42 | نویسنده : سعید |

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم

نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم

یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم

که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم

تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم

در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی

که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم

تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم

مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم

نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم

من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد

این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه

که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم

و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد

فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان

دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان

میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان

شیشه عمرمان نیز بشکند ،

و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:39 | نویسنده : سعید |

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت

 

گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی

 

اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی

 

گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد

 

و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود

 

و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند

 

گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند

 

و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم

 

با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم

 

و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند

 

مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند

 

در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود

 

حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود

 

و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد

 

این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:38 | نویسنده : سعید |

میدانم روزی تو مرا در آغوش خواهی گرفت...
پشیمان و با چشمانی پر از اشک
خودم را که نه عکسم را...
عکسی که کنارش نوشته است:"یک هفته گذشت"


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 12:5 | نویسنده : سعید |

 در كویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم

می دانم كه نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم

در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو

نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است كه هرگز درآن ركودی نیست

می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی

بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم

بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم

زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان

 تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم  

دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد

بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم

تو در پاسخ به عشقم همیشه سكوت را اختیار كردی

 و هرگز به خود اجازه ندادی كه از لبانت شكوفه های عشق و محبت بیرون بیاید

 و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش كند

ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم

بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم

بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند

 تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد

بگذار برایت همچونیوسف زلیخا  باشم

بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم

بگذارتا صدف دریای دل من باشی

كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد

می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم

 ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید

 که من او را چگونه دوست داشتم

 ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم

 اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم 

عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله كشید

    پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی آن مكش


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, | 1:47 | نویسنده : سعید |

 مي دانم نامه ام را حتي اگر در آخرين روز حيات زمين به دستت برسد مي خواني

بيا به کوچه هايي که امشب ميزبان قدمهاي من و تو خواهند بود سلام کنيم

بيا به ياد چشمهايي که در روزگار غم و غصه با ما گريسته اند گل سرخي در باغچه روحمان بکاريم.

شايد کسي را که با او خنديده اي فراموش کني

اما هرگز

کسي را که با او گريسته اي را از ياد نخواهي برد .

و من از هنگام تولد کائنات تا کنون سر به شانه هاي تو گريسته ام

پس چگونه مي توانم لحظه اي تورا فراموش کنم ؟

چگونه مي توانم با ابرهاي بهاري در سرودن تو همراه نشوم .

اگر به من بگويند :

فقط يکبار مي توانم تورا از پشت شيشه هاي مه آلود ببينم

و برايت دست تکان بدهم

واگر به من بگويند :

فرصتي نيست و فقط يک جمله مي توانم به تو بگويم

و پس از آن به ابديت مي رسيم

رو به رويت مي ايستم و مي گويم :

در قيامت هم نام تورا بر لب خواهم داشت


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, | 1:42 | نویسنده : سعید |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس